بی جان
بی جان
روح که از جسم خسته شود لحظه به لحظه در پی آزادی در تب و تاب است...
نوشته شده در تاريخ 18 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط مرتضی علیخانی |

من مرده ام... آری مرده ام چون امیدهایم را به باد داده ام... مرده ها دیگر به چیزی امید ندارند... اینکه چه شد من بی جان شدم بماند و شاید روزی داستانش را تعریف کنم اما من مرده ام... چه قدر بد است وقتی میمیری تازه می فهمی که چه قدر مسیر را اشتباه طی کردی و چه تصمیماتی گرفتی که می توانستی نگیری... کاش وقتی هنوز زنده بودم کسی یا چیزی یا مرده ی دیگری مرا کمی نصیحت کرده بود... اگر چه در طول حیاتم همیشه از نصیحت متنفر بودم... با اینکه مرده ام اما هنوز روحم تصمیم به جدایی نگرفته است... در این برزخ آشفته به نظر می رسد کارهایی ناتمام دارم... کارهایی که اگر انجام ندهم بعدها حسرتش را خواهم خورد...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.